قم در دوران صفویه، از نگاه تاورنیه سیاح فرانسوی

یکی از جهانگردان پر آوازه ای که بسیار به ایران سفر کرده، تاورنیه است؛ اما بر خلاف شهرتش، آگاهی چندانی از زندگی او در دست نیست.(۱) تاورنیه یکی از بزرگ ترین جهانگردان قرن هفدهم میلادی است که با واقع بینی و مو شکافی قابل تحسینی، ایران را به بیگانگان شناسانده است.
تاورنیه، ایران را نسبتا خوب شناخته است؛ زیرا در شش سفر طولانی‌اش با نظری دقیق به همه امور توجه کرده، مشاهداتش را با صراحت و صداقت به رشته تحریر در آورده است. بدون شک گزارش‌های تاورنیه از نوشته های جهانگردان دیگر مهم تر است؛ زیرا نه تنها تعداد مسافرتها و مدت اقامتش در هر یک از این سفرها بسیار بیشتر از دیگران بوده، بلکه در دوره شکوفایی هنر و صنعت ایرانی به این سرزمین گام نهاده است. او به جای توصیف جنگها و ستایش پادشاهان به شرح دقیق راهها، شهرها، روستاها، گفتگوها، برخوردها و حوادث پرداخته، به یاری نقاش ویژه‌اش تصاویر زیبایی از شاهکارهای معماری، نقشه شهرها، قلعه ها، پل ها، البسه مخصوص و حتی وسایل ساده زندگی آن دوره را ترسیم کرده است. تاورنیه از اولین کسانی است که تخت جمشید، دشت مرغاب و دیگر آثار پرعظمت روزگار گذشته ایرانیان را دیده و در سفرنامه خود ازیاد کرده است.
تاورنیه، میان سالهای ۱۶۳۲ و ۱۶۶۸، شش بار به مشرق زمین سفر کرد و بیش از نُه بار به ایران آمد. نخستین سفرش در عصر سلطنت شاه صفی، نوه کوچک و جانشین مستقیم شاه عباس کبیر، و سفرهای دیگرش در زمان شاه عباس دوم و شاه اسماعیل تحقق یافت. او درباره شهر مقدس قم می نویسد:
«قم یکی از شهرهای بزرگ ایران است که در جلگه صافی واقع شده و برنج در آنجا به حد وفور به عمل می آید. میوه های آن هم خوب می شود. خصوصاً انارهای درشت اعلا دارد. حصار و باروی شهر از خاک و گل و دارای برجهای متعدد است که در فاصله های کم ساخته شده اند. خانه ها هم چون همه از خاک و گل است، داخله آنها تمیز است. در ابتدای ورود به شهر، از رودخانه توسط پل سنگی باید گذشت، و از روی سد قشنگی طرف دست راست پیچید و به کاروانسرای خیلی عالی و راحتی رفت.
چیزی که در قم خیلی قابل ملاحظه است، مسجد خیلی بزرگی است که ایرانیان احترام آن را کمتر از مسجد اردبیل به جا نمی آورند و در همان جاست که مقبره شاه صفی و شاه عباس ثانی دیده می شود، و همچنین مقبره سیدتی فاطمه، دختر حسین بن علی، فرزند فاطمه زهرا و محمد می باشد.
درب بزرگ این مسجد، در یک میدان طولانی باز می شود که در آنجا یک کاروانسرا و دکاکین بسیاری ساخته شده که در ظاهر شکوه و جلوه دارد. یکی از اضلاع آن با دیواری کوتاه بسته شده که از فراز آن، رودخانه و سواحل آن پیداست. همین میدان نیز به رودخانه فوق منتهی می شود. بالای درب مسجد، عبارتی به خط طلا نوشته شده که شامل مدح شاه عباس ثانی است. اول داخل حیاتی مربع شکل و طولانی می شوند که می توان آن را باغ نامید؛ به جهت اینکه در دو طرفِ خیابان وسط آن که یک سنگ فرش است، باغچه‌های مربع گلکاری درست کرده‌اند و از جمله گلهای متعدد قشنگ که در آنجا دیدم، یاس زرد بود. انواع و اقسام گل و ریاحین در آنجا به عمل آورده و به توسط نرده‌ای از چوب که در طول خیابان از طرف باغچه کشیده شده، مردم را از چیدن گل ممانعت می نمایند و خیلی مواظبت دارند که آنجا را به حال شادابی نگه‌داری نمایند.
عیسوی‌ها به سهولت نمی توانند داخل آن مکانها بشوند، خصوصا آنهایی که قیافه و لباسشان به چشم بزند؛ اما با آن وضعی که من در ایران و هندوستان مسافرت کردم، هرگز هیچ دری به روی من بسته نمی شد. در حیاط اول، وقت دخول در طرف چپ اطاقک‌های کوچکی دیده می شود. اشخاصی که باید هر روز از موقوفات مسجد جهت خیرات غذا بخورند، در آن اطاق‌ها جمع شده، بعد از صرف غذا متفرق می‌شوند. اشخاصی هم که برای عدم بضاعت از دست طلبکار، بستی می‌شوند، مثل مسجد اردبیل، در همین اطاق‌ها منزل می‌کنند و محل پناه آن‌ها می شوند. محل‌های بست ایران، مثل بستگاه‌های ما نیست که شخص متحصن باید کفیل مخارج خود شود. در ایران هر کس داخل بست می شود، تمام حوائج او را از موقوفات می‌دهند و او ابدا به خیال خوراک و لوازم زندگی نیست و در کمال فراغت خاطر، بدون نگرانی در بست می‌ماند تا دوستانش از روی فرصت، اصلاحی در کار او به عمل بیاورند.
از حیاط اول، داخل حیاط بزرگ‌تری می‌شوند که صحن آن سنگ فرش است و از آنجا با چند پله داخل حیاط بلند مهتابی‌دار مربعی می‌شوند که در اطراف آن حجره طلبه‌های مسجد واقع است.
از حیاط سیّم، باز از ده دوازده پله آجری بالا رفته، وارد حیاط چهارم می شوند که آن هم شبیه مهتابی مرتفعی است و حوض زیبایی در وسط آن واقع است که از آب جاری دائماً لبریز است. آب آن توسط نهرهای کوچک می رود که جاهای دیگر را مشروب نماید. این نهرها داخل همان محوطه هستند. در اطراف این حیاط هم حجراتی ساخته شده و نمای مسجد یک ضلع آن را اشغال کرده که سبب جلوه و قشنگی آن شده است. سه درب بزرگ با سبک خوب دیده می‌شوند که در جلوی آنها درب آجری مشبکی به ارتفاع قد انسان واقع شده است. آستانه درب وسطی از یک صفحه نقره پوشیده شده است. در میان این سه در و درب گنبد مسجد، ملاهای متعدد نشسته و کتاب‌هایی در دست دارند و مشغول قرائت هستند. این مسجد هشت گوشه است (مثمن) و در هر ضلعی یک درب از چوب گردو واقع است که روی آن‌ها را با رنگ زرد و بخور براق کرده‌اند. و مقبره سیدتی فاطمه نواده محمد صلی الله علیه و آله در آخر مسجد واقع شده است؛ به طوری که میان دیوار و قبر، یک آدم فقط عبور کند. اطراف قبر، ضریح بزرگی از نقره کشیده شده که شانزده [متر] مربع مساحت آن است. میله‌های آن گرد و محل تقاطع آن‌ها مانند سیب گرد است. در روشنایی چراغ‌هایی بسیار که از چراغ‌دانهای طلا و نقره بی شمار نور افشانی می‌کنند، جلوه و تلألؤ غریبی به این مکان می‌دهند. داخل مسجد تا زیر زوایای هشت گوشه که پایه طاق‌های گنبد روی آن است، تمام کاشی‌های الوان بسیار اعلاست و طاق‌گنبد مسجد بسان طاق‌درب مدخل آن از طلا و لاجورد به سبک اعراب نقش و نگار شده است.
در هر طرف مسجد، نزدیک قبر سیدتی فاطمه، تالار بزرگی است برای فقرا و اشخاصی که باید از مطبخ و خیرات سلطنتی غذا بخورند و در آنجا جمع شده‌اند. چنانچه سابقاً گفته‌ام در میان آنها پلو و انواع گوشت‌ها که در کمال نظافت تدارک شده، تقسیم می‌نمایند. از این مقبره به طرف چپ در فاصله ۲۵ الی ۳۰ قدم، راه‌پله‌ای دیده می‌شود و این راه هم دری دارد که بالای آن با خط طلا باز مدح شاه عباس ثانی نوشته شده است. وقتی که در باز شد محلی که بدن آن پادشاه در آنجا استراحت کرده است، دیده می‌شود. به توسط درب مشبک دیگری، یک گنبد کوچکی به نظر می‌رسد که مقبره شاه صفی پدر شاه عباس است که از یک روپوش زری پوشیده شده است. دائماً در مقبره شاه عباس کار می‌کنند و می‌خواهند بنای خیلی زیبایی به وجود آورند. اهالی مسجد به من گفتند که گنبد آن از طرف داخل نقره پوش خواهد شد.
خان قم، مرد نجیبِ مؤدبی است و هیچ مسافر خارجی نیست که وضع رفتار او را تمجید نکرده باشد. وقتی که وارد میدان [شدیم] و مرا با آن آلمانی که از اسلامبول همراه من آمده بود، دید یا اینکه او را آگاه کردند که در نزدیک او خارجی هست، فورا ما را احضار کرد، بعد از آنکه بعضی سؤال‌ها از موضوع مسافرت ما نمود، یک نیم تخت خواست و آوردند، آن گاه ما را روی آن نشانیده از ما پرسید از کجا می‌آییم و برای چه به اصفهان می‌رویم؟ جواب گفتم که برای ملاقات شاه می‌رویم. عزیمت ما را تحسین کرد، اما اظهار تأسف نمود که چرا قبل از ورود خودمان او را مطلع نساختیم. شب که به کاروانسرا برگشتیم، دیدم چهار نفر از ملازمین او تعارفی از مأکولات برای ما آوردند که از جمله شش عدد خربوزه بسیار خوب بود.
این حاکم به قدری به نظر من مرد نجیبِ با فتوت خوبی آمد و به حدی درباره من انسانیت کرد که مرا بی اختیار قرین غم و مصیبت نمود، وقتی که شنیدم شاه با او بی التفات شده است؛ بی التفاتی ای که بالاخره ظالمانه سبب هلاکت و مرگ او شد. چند سال بعد از رفتن من از قم، این خان برای تعمیرات قلعه قم که همه از خاک و گل است و مرمت پل رودخانه و بعضی مخارج دیگر از همین قبیل، بدون اینکه به شاه بنویسد و اجازه بخواهد، به حکم شخصی خود، مالیات خیلی مختصری به سبدهای میوه‌ای که وارد شهر می شدند، بسته بود. در همه شهرهای ایران، اشخاص از طرف شاه موظف هستند که مراقب باشند هر روز نرخ ارزاق چه حال دارد و حکم بدهند که چیزی علاوه از قیمتی که میان خودشان برای هر جنسی معین کرده اند، زیاد فروخته نشود، و برای خبر عامه در هر هفته قیمت هر چیزی را جار می زدند. آن وقت در سلطنت شاه صفی بود و این حکایتی را که نقل می کنم در اواخر سنه ۱۶۳۲ میلادی واقع شد. به توسط همین اشخاص، به زودی به شاه خبر رسید که حاکم بدون اجازه شاه مالیاتی به میوه‌ها بسته است. شاه به قدری متغیر شد که حکم کرد حاکم را با زنجیر به اصفهان بردند و تشدد فوق العاده نسبت به او به عمل آورد. پسر آن خان که جوان متشخصی بود و از مقربین پادشاه و همیشه در حضور بود و چپق و توتون شاه را بایستی با دست خود به او بدهد و این از مشاغل خیلی محترم و مهم دربار ایران است. همین که خان را وارد اصفهان کردند، شاه او را آورد به درب عمارت سلطنتی و با حضور تمام مردم به پسرش حکم کرد که او سبیل‌های پدرش را بکند و بعد بینی و گوشهایش را ببرد، پس از آن چشمهایش را بترکاند و بالاخره سرش را ز تن جدا کند. همه این احکام که اجرا شد، شاه پسر را به جای پدر حاکم قم کرد و پیرمرد عاقلی را به نیابت او مقرر داشت و او را با حکمی به این مضمون به قم فرستاد: «اگر تو از آن سگی که به درک رفت، بهتر حکومت نکنی، تو را به سخت ترین قسمی از اقسام به قتل خواهم رسانید».(۲)
از شگفتیهای گزارش تاورنیه، وفور کشت برنج در قم است؛ راستی در هوای خشک و کویری قم، چگونه برنج بسیار کشت می‌شد؟ شاید در آن روزگار آب و هوای قم گونه دیگری بوده است! البته بودن باغچه‌های پرگل، زیبا و با طراوت، از مساعد بودن آب و هوا و آبادانی قم در آن دوره حکایت می‌کند. بی تردید این آبادانی مرهون آب‌های فراوان و خوشگواری بود که قم و اطراف آن را مشروب می‌ساخت؛ چنانکه پوله (Poullet) سیاح هموطن و معاصر تاورنیه، که در سال ۱۰۷۰ ه.ق. به ایران سفر کرد، در این باره می‌نویسد: «قناتهای آن، چنان به جا و اندازه ساخته شده که در هنگام خشکسالی، مردم قم را سیراب می نماید».(۳)
آنچه جالب به نظر می‌رسد، گزارش تاورنیه درباره بست نشینانی است که از ترس طلبکار به حرم پناه می‌آوردند. به نوشته او، این افراد در حرم نه تنها از شر طلبکار در امان بودند، بلکه تا رفع عسر و حرج، غذای خود را به رایگان دریافت می‌کرده‌اند.
این جهانگرد، در بخش دیگری از گزارش خود، به اقلیت یهودیان قم اشاره می کند و می‌نویسد: «در کاشان قریب به یک هزار خانوار یهودی و در اصفهان ششصد خانوار سکنا دارند؛ اما در قم بیش از ده خانوار نمی‌شوند. نه این است که یهودی دیگر در ایران نباشد، اما یهودی‌های قم و کاشان و اصفهان مخصوصا خود را از نسل یهودا می دانند».
گر چه تاورنیه در ارائه گزارش دقیق از اوضاع اجتماعی ایران کوشیده، ولی در برخی از موارد توفیق به دست نیاورده است. او در بخشی از گزارش خود به مراسم گاوبازی در قم، که به دستور حکام انجام می شد و مورد توجه برخی از مردم قرار می گرفت، رنگ مذهبی می‌دهد و مطالبی خلاف واقع می‌نگارد.
۱٫ سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابو تراب نوری، انتشارات کتابخانه سنائی مقدم، چاپ دوم.
۲٫ همان، ص ۸۶_۸۲٫
۳٫ ایران و جهان، دکتر عبدالحسین نوالی، مؤسسه نشر هما، ج ۱، ص۴۱۸، تهران ۱۳۷۰٫
منبع: کتاب قم از نگاه بیگانگان

اشتراک گذاری:

به اشتراک گذاری بر روی print
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی telegram
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)