لزوم تدوین تاریخ و سنجشِ صدا در قم

در محلۀ قدیم ما «کوچه نو» – مادری پیرسال و دختری میان‌سال با هم زندگی می‌کردند به نام هما خانم و ذکری[ذکرا] خانم. اواسط و اواخر دهه 1340 بود و آن زمان من کودک بودم. تازه یخچال برقی آمده بود و خانه‌ها یواش یواش لوله‌کشی آب می شد. ما هنوز آب انبار[اَمبار به لهجه قمی] داشتیم و آب حوضی‌ها هم با سطلی در دست گاه به گاه در کوچه‌ها جار می‌زدند: «آب حوضیه، آب حوض دَر می‌ریزیم.» در محلۀ ما تنها دو تا خانه یخچال برقی وجود داشت: یکی خانه اصغرخان کامکار رئیس وقت و مقتدر اطلاعات شهربانی، که همه شهر بالاتفاق او را می شناختند و با برادرش حسن‌خان با هم زندگی می‌کردند، دیگری خانه ما. تنها یک نفر در محل ماشین داشت که همان اصغرخان بود. گاهی برخی همسایه‌ها به خانه ما که تازه لوله کشی شده بود برای شستن رخت و لباس می‌آمدند.
هما خانم مذکور به عادت محلات قدیم گاهی صبح‌ها و عصرها دَمِ در می‌نشست و به آمده و رونده نگاه می‌کرد و روزگار می‌گذارند و البته کنجکاوی هم می‌کرد. بعضی وقت‌ها هم مقداری پول خرد به من می‌داد تا از آق‌عباس بقال برایش سیگار هما بخرم. شاید چون هم اسم خودش بود، سیگار هما را اانتخاب کرده بود و می‌کشید. من هم از آق‌عباس- که نابینا بود و مغازه‌ای جالب با در و پیشخوان چوبی برای جلوگیری از ورود افراد در جلویِ در داشت و در زمستان‌ها در همان مغازه هم کرسی کوچکی بر پا می‌کرد – برایش سیگار هما می‌خریدم که همیشه با دعای خیر او همراه بود؛ مثلا«الاهی عاقبت به خیر بشی».
تازه موتورسیکلت و ماشین به محله‌ها داشت راه می‌یافت. بعضی دوره گردها که امکان خرید موتور نداشتند با نصب موتور بر روی دوچرخۀ قدیمی‌شان آن را به صورت موتور در می‌آوردند و گاهی از محل ما عبور می‌کردند. موقع رد شدنشان، هما خانم که از صدای موتور آزرده بود، دودستش را بر روی سرش می‌گذاشت و می‌گفت: «سرسام گرفتم». یادم می‌آید که پدر و عموهایم به‌خصوص شب هنگام که از چهار راه بازار حین آمدن از سرِکار به سمت خانه با هم صحبت می‌کردند و چون سید و به اصطلاح آخوندی «جهوری الصوت» بودند و صدایشان بلند بود، مادر من صدایشان را می‌شنید و می‌گفت: «پدرت داره می‌یاد خونه». با این‌که فاصله خیلی قابل توجه بود.
در اوایل دهه پنجاه که به دبستان امیرکبیر می‌رفتم، زنگ مدرسه یک تکه آهن بود که مرحوم حاج اکبر ایرانی از آن معلمانی که باید در تاریخ دنبال‌شان گردید، با چکش آهنی بر این تکه آهن می‌نواخت و این زنگ مدرسه ما بود. با به صدا درآمدن این زنگ در صبحگاهان، صدایش از فاصله دور به گوش می‌خورد و من که هنوز در خانه بودم با هشدار مادرم که «زنگ مدرسه‌ات خورد دیرت شده» به خود می‌آمدم و دوان دوان راهی مدرسه می‌شدم. غرض وصف محیط و فضای آن زمان است. صداهای موجود در شهر بیشتر صدای جریان آب در جوی‌ها و نغمه‌سرایی پرندگان بر درختان و غارغار کلاغی در این میانه و بلندترین‌شان صدای عَر عَر دراز گوشی بود که گاهی این آرامش دلپذیر را برهم می‌زد. همین و بس.
اما با آمدن به اصطلاح شتابانۀ مدرنیته و ماشین آلات به شهر این فضا و محیط نیز به سرعت به خاطره‌ها پیوست. من در حسرت آرامش آن روزگارانم. دیروز می‌خواستم با گوشی موبایلم صحبت کنم صدای ماشین و موتور امان نمی‌داد. متخصصان می‌گویند صداهای موجود در محیط‌های شهری آسیب‌های جبران ناپذیر به شنوایی می‌زند. فشار خون را بالا می‌برد. اعصاب ما را داغون و خرد و حس ما را از شنیدن و لذت بردن آواهای خوش محروم می‌کند. اساسا ذایقۀ شنیداری ما را تغییر می‌دهد؛ البته تغییر منفی/ناخوشآیند. باز می‌گویند آستانه تحمل شنیدن صدا تا دسی بل معینی است و فراتر از آن چندین عارضه و مرض در پی خواهد داشت. به‌راستی متولی پایش و نظارت این صداها کیست؟ آیا بررسی علمی در این مورد شده است؟ آیا عوارض آن همچون تصادفات و نزاع‌های شهری و اختلالات رفتاری ناشی از آن اندازه‌گیری شده است؟ آیا ….
آیا دقت کرده‌اید در روزهایی که چند روز تعطیل پیاپی داریم چه آرامش و سکوت روحنوازی بر شهر حاکم است و ما چه حس خوبی داریم. به هر حال برای بازگشت به فضاهای دلپذیر و آرامش بخش باید دستگاه‌ها و نهادهای مربوط همچون شهرداری و پلیس راهور وشورای ترافیک شهر وجز آن تدابیر لازم برای حفظ سلامت شهرنشینان را اتخاذ کنند. نخستین گام می‌تواند نصب دستگاه‌های سنجش صدا در مراکز و جاهای پر سروصدا همچون میدان‌ها وخیابان‌ها باشد تا ارزیابی درستی از این امر داشته باشیم.
گام بعدی نظارت فنی و دقیق و علمی و بدون اغماض میزان صدای خودروها و موتورهای سیکلت در مراکز فنی است و همچنین جلوگیری از تردد ماشین آلات پرسروصدا. و مآلا تدوین تاریخ صدا در قم. ما همیشه نباید منتظر اقدامی در این مورد از تهران باشیم تا با تقلید ناقص و معیوب، آن را در شهر خودمان اجرا کنیم. بیاییم و پیشگام شویم و کاری کنیم که تهران از ابتکار و ابداع ما استقبال و پیروی کند. مثلا و موکدا در پی راه‌اندازی موتورهای برقی باشیم که بی‌صدا/کم صدا است و مانند آن.
اگر دست مسیحا نفسی «هما خانم» را زنده گانی بخشد و به دنیای امروزۀ ما بازگرداند به قول ما قمی‌ها «ایسی/isi» نمی‌گذرد که از سرو صدا قالب تهی می‌کند و به دنیای پیشین خود باز می‌گردد.
ایسی/isi در گویش قمی به معنای فاصلۀ بسیار کوتاهی از زمان است.
🔹 سید‌محسن محسنی

اشتراک گذاری:

به اشتراک گذاری بر روی print
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی telegram
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)