«در این شهر بعضی اشعار در السنه و افواه اهالی مشهور است که آنها را به اسم زکی باغبان قمی میخوانند. زکی از اهل قم بوده است و در باغات دور شهر، باغبانی میکرده است. ولی هر چه خواستیم شرح حال زکی نام و سایر اشعار او را به دست آوریم، ممکن نشد و محقق نگشت که در چه زمانی بوده است، حدساً به قراین خارجه چنین میدانیم که او در عهد صفویه بوده است و از اشعار عامیانه او جز این استفاده نمیشود که در زمان صفویه، حیات داشته است و هیچ یک از معمرّین قم از پدران خود، روایت و حکایتی از این شخص نمیکنند. چند بیت مخمس بدون ترتیب از او شنیدیم، چون اثبات مطلب تاریخی و طغیان آب رودخانه اناربار را میکند، لهذا در اینجا مینگاریم و رودخانه اناربار، اسم همین رود قم است.
روزی که سیل سامره از رود ناربار
آمد به شهر قم ز قضایای کردگار
دانی که کرد رفع بلد را از این دیار
معصومه بود دختر موسای تاجدار
ذریّه رسول بود غمگسار قم
باشد چهارصد و چل و چار از شرف
اولاد مرتضی علی آن شاه ز کشف
مدفون، به امرحق همه چون دُر در این صدف
فرقی بدان میان قم و کعبه و نجف
خوشدل کسی که دفن شود در مزار قم
روزی که ظلم در همه جا باب میشود
رحم از میان خلق چو نایاب میشود
روی زمین چو کوثره سیماب میشود
ظالم به دشت قم چو نمک آب می شود
باید کشید و رفت به قم یا جوار قم
و باز شعری دیگر از او شنیده شد که میگوید:
باید که پند از زکی باغبان گرفت
خود را کشید و رفت به قم یا جوار قم»
منبع: افضلالملک کرمانی، کتاب تاریخ و جغرافیای قم