قم از نگاه بیگانگان

مجله فرهنگ کوثر فروردین 1376، شماره 1

نویسنده : محمد جواد صاحبی
40
«قسمت اول »
قم نگین ایران است، هر کس که به قم سفر می کند نمی تواند ساده از آن بگذرد، زیرا جاذبه ها و دیدنیها و شنیدنیهایی دارد که ویژه خود آن است این جاذبه ها برای کسی که با فرهنگ و تمدن ایران اسلامی آشنایی ندارد البته بسی افزونتر است.

تلالوء گنبد طلایی در برابر اشعه آفتاب و یا نور چراغها نخستین چیزی است که چشم و دل هر بیننده را می رباید، این گنبد طلایی رنگ پر شکوه، سالهاست که دل و دیده میلیون ها زائر و سیاح داخلی و خارجی را به خود مشغول داشته است. نه تنها آنها که از روی ارادت به اهل بیت(ع)، راههای دور و دراز را به عشق زیارت مرقد دختر موسی بن جعفر(ع) طی کرده اند، بلکه آنها که با انگیزه های غیر دینی از این دیار عبور کرده اند، نتوانسته اند این جلال و عظمت را انکار کنند.

حضور هزاران نفر مرد و زن مؤمن و عاشق بر گرد حرم نبیره پیامبر نیز برای اکثر بینندگان خارجی همواره پر جاذبه و شگفت انگیز بوده است. چرا که در پشت این شکوه و زیبایی یک حقیقت و معنویت را احتمال داده اند البته در کنار این اعترافات گهگاه از موارد نامطبوعی سخن گفته اند. هر چند ذهنیت و نوع تربیت این سیاحان سبب می شده است که با عینک مخصوصی به واقعیت ها بنگرند و گاه با انگیزه های سیاسی و مذهبی تعابیر سوء و ناروایی به کار برند، ولی صرف نظر از نیات آنها، دیدگاه ناظران خارجی برای ما خالی از فایده نخواهد بود.

می دانیم که پای بیشتر این سیاحان و جهانگردان، در آستانه به قدرت رسیدن صفویان به این مرز و بوم باز شده است. عصر جدید اروپا، که همزمان با دوران انحطاط مسلمانان آغاز شد، دیپلماسی فعالی را ایجاب می کرد که بتواند ارزیابی دقیقی از پدیده سیاسی اجتماعی نوین، از جمله تحولات دنیای مسلمین، ارائه کند. بویژه که هیمنه و قدرت امپراطوری عثمانی هنوز هم می توانست در برابر طمع ورزیهای آنان از خود مقاومت نشان دهد.

البته با تجزیه امپراطوری عثمانی این سد شکسته شد و اروپائیان همچون سیل به سرزمینهای اسلامی سرازیر شدند. سرانجام انقلاب صنعتی و نیاز به مواد خام و بازار مصرف استعمار نو را ناگزیر از خشونت و تهاجم نظامی و دست اندازی به ممالک اسلامی ساخت.

طلایه دار این تهاجمات گسترده نمایندگان سیاسی و گاه مبلغان مسیحی و پدران روحانی!! بودند که به منظور شناسایی امکانات و جمع آوری اطلاعات و یا زمینه سازی برای جلب منافع استعماری به این سرزمین ها سفر می کردند.

البته در میان غربیان کسانی هم به قصد تفرج و یا از روی کنجکاوی به گشت و گذار می پرداختند و خاطرات و مشاهدات خود را ثبت و منتشر می کردند ولی گویا در دوره جدید بیشترین آنان فارغ از انگیزه های سیاسی نبوده اند. (1)

یکی از قدیمی ترین این نمایندگان سیاسی فردی بنام «کنتارینی » است.

کنتارینی از طرف رئیس شورای پری گادی به عنوان سفیر انتخاب و به دربار «اوزون حسن » اعزام شد; خود او می نویسد: «با وجود آن که به علت بعد مسافت و مخاطرات سفر، چنین ماموریتی دشوار به نظر می رسید، معهذا به مناسبت اشتیاق فراوان شورای جمهوری و پیشدفت دنیای مسیحیت و این که این افتخار به نام مسیح و مادر مقدس او تمام خواهد بود، کلیه مخاطرات سفر را نادیده انگاشته با کمال میل و رغبت کمر به خدمت جمهوری و مسیحیت بسته و تصمیم خود را گرفتم.» این سفرنامه اگر چه به دلیل تغییراتی که در جغرافیای ایران و نام شهرها و اماکن صورت گرفته است چندان سودمند نیست، ولی به دلیل قدمت تاریخی و اینکه نویسنده آن پس از حمله تیمور به ایران آمده است خالی از نکته نیست. سفر کنتارینی از سال 1473 تا1477 میلادی به طول انجامیده است ».

کنتارینی درباره سفرش به قم می نویسد: «… به موقع به شهری وارد شدیم که قم نامیده می شد، در اینجا هنگامی که به کاروانسرایی که جای مسافرخانه مانندی بود داخل شدیم، درجه تب من بالا رفت و به شدت مرا ناراحت ساخت… تاتاریخ بیست و سوم اکتبر، کسالت مرا در این شهر وادار به توقف کرد. قم شهر کوچک ولی زیبایی است که در دشتی قرار گرفته و به وسیله دیوارهای گلی محصور شده است. همه چیز به حد وفور در آن یافت می شود و دارای بازارهای خوبی است که مرکز داد و ستد فرآورده های دستی و فاستونی های آن است.»

آن گونه که کنتارینی در این سفرنامه یاد کرده است، گویا قم در آن زمان از رونق اقتصادی برخوردار ولی ابهت علمی و فرهنگی چشمگیری نداشت.

گزارشهای دیگری نیز این واقعیت را تایید می کند. البته از جهت مذهبی قم همواره یک شهر مقدس شمرده می شده و آداب و سنن دینی در آن رواج داشته است، در سفرنامه ای که سیاح دیگری، کمی پس از این دوره نوشته، به این جنبه خوب نظر انداخته است. این سیاح، که «گار. سیادسیلوافیگوئر» نام داشته، سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول بوده است.

ناگفته نماند، که دولت متبوع او، یعنی حکومت اسپانیا چشم طمع به جزیره هرمز دوخته بود و در صدد بود با تحریک اعراب منطقه و همدستی با عثمانیها این دژ مستحکم را به دست آورد. اما شاه عباس با وقوف بر این نیات، رابرت شرلی (2) معروف را به دربار پادشاه اسپانیا فرستاد تا با وعده ها و وعیدها او را از این کار منصرف سازد. سرانجام این ترفندها به اعزام سفیر انجامید و آقای «فیگوئروا» به عنوان سفیر کشور اسپانیا به ایران اعزام شد.

این سفیر، که گذری از سوی کاشان به قم داشته است، در بخشی از سفرنامه خود می نویسد:

«روز هشتم در ساعت معهود براه افتادیم اما خیلی آرام حرکت می کردیم زیرا بیش از چهار فرسنگ با قم فاصله نداشتیم. » کمی پیش از نیمه شب، تنی چند از طرف حاکم قم نزد سفیر آمدند و از وی درخواست کردند که در روشنایی روز به شهر وارد شود و تذکر دادند که عدم اجرای درخواست را توهین به خود تلقی خواهند کرد. به نحوی که سفیر با بی میلی بسیار ناگزیر به قبول این تقاضا شد و چون هنوز وقت بسیاری به صبح مانده بود تصمیم گرفت که بقایای شب را در باغی واقع در ربع فرسنگی شهر توقف کند و در این باغ تا صبح خوابید. به محض آنکه آفتاب بالا آمد حکام شهر همراه گروهی سواره و پیاده که از کثرت تعداد، سراسر دشت را انباشته بودند به در باغ آمدند تا سفیر را به همان شیوه که در بیشتر شهرهای سر راه عمل شده بود همراهی کنند. ویژگی این استقبال عده زیاد مستقبلین بود که تا آنگاه سابقه نداشت. جمعیت چنان هجوم آورده بود که با اینکه فراش خلوتها و دیگر صاحب منصبان، آنها را به ضرب چوب می راندند، مطلقا مسیر را خالی و ترک نمی کردند به طوری که راه اندک بین باغ مسکونی و شهر را در مدتی طولانی پیمودیم! در میان این جمعیت حتی یک زن هم دیده نمی شد و حال آنکه در شهرهای پیشین اکثریت تماشاچیان را زنها تشکیل می دادند. سفیر، که تصور نمی کرد شهر قم آن اندازه بزرگ و پرجمعیت باشد، از آن همه جمعیت و بزرگی شهر در شگفت بود. خانه های شهر، که بیشتر ملک عامه مردم است تا خالصه دولتی، از لحاظ ساختمان نظیر بناهای دیگر شهرهای آذربایجان بود. مردم قم از جنگاورترین و بهترین سربازان امپراطوری بحساب آمده در هر زمان و در همین ایام نیز جسارت خویش را در نظامیگیری نشان داده اند. اگر چه این جسارت و جلادت برای شهرستان مشووم بوده است، به طوری که مقاومت جسورانه آنان در برابر لشکر تیمور موجب ویرانی کامل شهر شد. با اینکه شهر دوبار دستخوش ویرانی کامل شده است، حاصلخیزی دشت مجاور و هنرمندی و قدرت روحی اهالی، آن را به نحوی که امروز می بینیم آباد و پرجمعیت کرده است. با این حال قم از شهرهای بزرگ ایران بشمار نمی آید. این شهر از لحاظ جغرافیایی در سی و سه درجه و چهار دقیقه از خط استوا قرار گرفته است. پس از آنکه سفیر از اسب فرود آمد، با اینکه میل زیاد به استراحت داشت، حکام شهر مدتی نزد وی ماندند. در میان گفتگوئی که بین حضار به عمل می آمد یکی از حاضران که گویا قاضی شهر بود به سفیر گفت: بی شک از اینکه بین مستقبلین هیچ زنی را مشاهده نکرده اید در شگفت هستید اما علت ا ین امر تقدس فوق العاده مردم این شهر است که زنان هیچگاه خود را به اجنبی و بخصوص فرنگیان نشان نمی دهند. و چون سفیر علت این تقدس فوق العاده را پرسید وی جواب داد که در این شهر بقعه ای بسیار مشهور هست که به یادبود بانوئی پرهیزگار و ارجمند بنا گردیده است و این بانو که نامش لیلاست نوه دختری (محمد«ص ») یعنی فرزند علی و فاطمه دختر پیامبر بزرگ مسلمانان است که پس از شهادت برادرانش حسین و حسن معصومانه از بغداد گریخته و بدین شهر آمده است. و تذکر داد که بانوی موصوف، پس از ورود به قم کاروانسرایی مجلل و مریضخانه ای بزرگ برای اسکان و مداوای غربا و بیماران بنا کرد و پس از گذرانی بسیار دشوار، زندگی را بدرود گفت و خداوند به شیوه ای که اسرار آن تا کنون بر کسی معلوم نگردیده است او را از نظر مردان پنهان ساخت. در حقیقت می توان گفت که مردم این نواحی معجزاتی از این قبیل را که در دین ما اتفاق افتاده شنیده و افسانه های نادرست خویش را بر آن اساس ساخته و پرداخته اند. در هر حال قاضی می خواست بفهماند که زنان شهر به سبب پای بندی به آداب دینی و احترامی که برای آن بانوی پرهیزگار قائلند خود را به مردان اجنبی نشان نمی دهند. و او خود دو سه روز پیش از ورود سفیر با زحمت بسیار بدانها اعلام کرده است که خود را پنهان کنند.

جای شگفتی است که آقای «فیگوئروا» با همه درایت و هوشیاری علی رغم پرس و جو از فرهیختگان شهر باز هم اشتباه فاحشی را مرتکب شود و حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسی بن جعفر و خواهر امام رضا را، لیلا نواده پیامبر معرفی کند که پس از شهادت برادرانش حسن و حسین از بغداد گریخته، به این شهر آمده است.

در هر حال سفیر نتوانسته است شکوه و جلال بارگاه حضرت معصومه (س) راانکار کند. از این رود پس از نقل وقایعی که سخت تردید برانگیز است در این باره می نویسد:

«سفیر روز هشتم ژوئن از قم عزیمت کرد. حکام و بیشتر شخصیتهای قم او را تا دیدرس مسجد که نمایش از این سو بسیار بزرگتر از روز ورودمان جلوه داشت بدرقه کردند. پس از آنکه دیوار مسجد و قسمت پر جمعیت حومه شهر را شت سر گذاشتیم به پل بسیار بزرگی رسیدیم که دو سوی رودخانه ای را به هم متصل می کرد. این رودخانه خشک بود اما آنگونه که از پهنا و عمق بسترش حدس زده می شد در فصل باران یا فصل بهار و هنگام ذوب شدن برفها آب زیادی در آن جاری می شود. هنگام عبور از پل یکی از حکام در دست چپ جاده و نزدیک شهر بنای مجللی را به سفیر نشان داد که از دور بهترین و باشکوه ترین ساختمان شهر می نمود. این بنا گنبد و مناره هایی داشت که با کاشیهای الوان پوشیده شده بود، ایرانیان از اشیاء گرانبهای این بقعه و معجزاتی که هر روز در آن رخ می داد داستانها می گفتند – از جمله بیان می کردند که هر روز عده زیادی بیمار در آن شفا می یابند و همه این عجایب مرهون وجود بانوی پرهیزگار و عالیقدری بود که پیشتر از او سخن گفته ایم – همان بانو که به دستور وی نزدیک حرم مقصوره یا آرامگاهش کاروانسرائی برای پذیرایی از زوار ساخته بودند.» (3)

پیترودلاواله، در میان جهانگردان ایتالیایی که از دوره امپراتوری مغول به بعد خاطرات مسافرتهای خود به آسیا را تحریر کرده اند مقام ارزنده ای دارد. او در یازدهم آوریل 1568 در شهر رم متولد شد. پدرش «پمپئو (رحرذرر)» و مادرش «جوانا آلبرینی(خذخزحچ دچ چذذچسرخخ)» نام داشت. خانواده وی یکی از قدیمی ترین و اصیل ترین خانواده های رم محسوب می شد و گروهی از افراد آن به مقام کاردینالی (4) رسیده بودند.

«دلاواله » پس از مسافرتی به بغداد با دوشیزه ای بنام «ستی معانی » که پیرو آیین آسوری مسیحی بود ازدواج کرد و در پی آن در تاریخ 4 ژانویه 1617، مطابق با 25 ماه ذی الحجه سال 1025 هجری قمری، به اتفاق عروس و چند تن از ملازمان و خدمتکاران خود با کاروانی عازم ایران شد و از طریق همدان و گلپایگان به اصفهان رفت. او شرح این مسافرت را طی اولین نامه خود از اصفهان، که تاریخ آن 17 مارس 1617 میلادی بود، به تفصیل بیان کرده است. چون شاه عباس آن موقع در اصفهان نبود و در فرح آباد واقع در کنار بحر خزر به سر می برد، جهانگرد ایتالیایی بعد از مدتی اقامت در اصفهان در ژانویه 1618، مطابق با محرم 1027 هجری قمری، از راه کویر و فیروز کوه به مازندران رفت و در کاشان گرفتار ماجرایی شد که به تفصیل به شرح آن می پردازد و بالاخره در شهر «اشرف »، (بهشهر) شاه عباس او را به حضور پذیرفت و مذاکراتی میان آنان جریان یافت که نویسنده با دقت شرح می دهد، شاه عباس از همان اول با جهانگرد ایتالیایی با مهربانی بسیار رفتار می کند و همین امر باعث می شود که او مدتها در دربار ایران بماند و در سفر و حضر شاه را همراهی کند.

پیتر دلاواله بطوری که خود توضیح می دهد از مسافرت به ایران دو مقصود داشت: یکی اینکه در یک لشکرکشی نظامی علیه ترکهای عثمانی شرکت کند و تا سرحد امکان انتقام بدرفتاریهایی را که آنان نسبت به مسیحیان روا می داشتند بگیرد و دیگر اینکه اسبابی را فراهم سازد تا مسیحیان مقیم عثمانی که در وضع بدی بسر می برند به ایران که نسبت به اتباع مسیحی خود در کمال مهربانی و رافت رفتار می کرد، مهاجرت کنند. در حقیقت رفتار عالی شاه عباس با ارامنه و سایر مسیحیان و آزادی کاملی که آنان در بجای آوردن آداب و رسوم مذهبی خود داشتند، چنان این جهانگرد را تحت تاثیر قرار می دهد که او در این باره زبان به تعریف و تمجید از شاه ایران می گشاید و از شاهزادگان کشورهای غرب که علی رغم همکیشی و همخونی نسبت به آزار و شکنجه مسیحیان مقیم عثمانی بی اعتنا بودند انتقاد می کند و در این راه آنقدر تند می رود که سانسور وقت در موقع چاپ کتاب مانع از انتشار آن قسمت از نامه ها می شود!

باری، جهانگرد ایتالیایی به معیت شاه عباس عازم اردبیل می شود تا از نزدیک شاهد جنگهای خونین ایران و عثمانی باشد و داستان فتح ایرانیان را در این جنگ به تفصیل بیان می کند.

دلاواله از مازندران و شیراز نیز دیدن می کند، او توصیف های زیبایی از تخت جمشید دارد، وی در میناب همسر خود را از دست می دهد، و در پی آن حوادثی دیگر رقم می خورد که اکنون مجال نقل نمی باشد.

شهرت جهانگرد ایتالیایی پس از چاپ خاطراتش، که قسمت اعظم آن پس از مرگ وی انجام گرفت، فزونی یافت. او اولین جهانگردی بود که به دومین هرم مصر وارد شد و شاید اولین کسی بود که سنگ نوشته های تخت جمشید را برای جهان غرب تشریح کرد و آثاری از خطوط قدیمی آسوری را با خود به اروپا برد. سفرنامه «پیترودلاواله » به مشرق زمین به سه قسمت تقسیم می شود. ترکیه، ایران و هند. تمام این سفرنامه ها به صورت نامه های متعددی است که وی از مشاهدات خود در مشرق زمین به رشته تحریر درآورده و بدون شک یکی از جالبترین سفرنامه هایی است که تا به حال نوشته شده، زیرا حس ملاحظه این جهانگرد واقعا کم نظیر است و با چنان دقت و ظرافتی صحنه های مورد مشاهده خود را شرح می دهد که خواننده تصور می کند خود ناظر آن صحنه ها بوده است و چون وی با زبانهای ترکی و فارسی و عربی و تا حدی قبطی و کلوانی آشنابود توانست مطالبی را بفهمد و بنویسد که جهانگردان دیگر با عدم آشنایی به این زبانها از درک آنها عاجز بودند.

دلاواله دارای تالیفات دیگری هم هست از جمله کتاب «خصوصیات عباس، شاه ایران ،ژچچ چ آ خحخذرخژخحذرح حددحا چخژزحرخححث» این کتاب به سال 1628 در ونیز به چاپ رسیده و نویسنده در انتهای آن شجره نامه شاه عباس را نیز اضافه کرده است.

جهانگرد ایتالیایی نامه های مختلفی نیز درباره فلسفه و مذاهب شرق به دوستان خود نوشته که برخی از آنها در مجموعه های مختلف به چاپ رسیده است. ناگفته نماند که سفرنامه او دارای ویژگیهایی است که آن را میان آثارش ممتاز ساخته است (5) اما هرگز نباید از یاد برود که مؤلف این سفرنامه، کاتولیک متعصبی است و حتی مسیحیان دیگر را که آیینی غیر از آیین کاتولیک دارند منحرف و گمراه می داند، او متاسفانه نسبت به هیچیک از مذاهب از جمله اسلام نتوانسته است بی طرفانه قضاوت کند و موقعی که درباره ادیان سخن می گوید نمی تواند خود را از تعصب و بی انصافی کنار نگه دارد و حتی نسبت به شاه عباس اول نیز به خصوص در مواردی که پای دین در میان است مطالبی ناروا نسبت می دهد، خود او نیز در یکی از نامه های اخیرش اعتراف می کند که آنچه درباره شاه ایران پیش از این نگاشته است تحت تاثیر احساساتش بوده است.

به هرحال او قم را چنین توصیف می کند: بطوری که در کتاب «شرح جغرافیاچح خح چزخ رحب حذرژخرب » نوشته شده این شهر را در ازمنه قدیم قوانا نام داشته و شهری از ایالت مدیا محسوب می شده است. من به این نظر هنوز هم معتقد هستم و عقیده دارم حتی کاشان هم که جنوبی تر است جزء مدیا محسوب می شود با وجود این مردم محل، این شهر را قسمتی از خاک عراق (اراک) می شمارند.

قم از شهرهای متوسط ایران است و از لحاظ بزرگی به کاشان نمی رسد جمعیتش هم از آن شهر کمتر است، ولی در محل مناسب تری واقع شده و می توان گفت زیباتر است. جلوی شهر رودخانه کوچکی جاری است که در اثر باران و از آب کوههای اطراف بعضی اوقات خیلی بزرگ و پرآب می شود. در نزدیکی پل سنگی این رودخانه مقبره ای واقع شده که می گویند خواهر امام رضا یکی از بازماندگان پیغمبر اسلام در آنجا دفن است و این خواهر نیز از طرف مردم مقدس شمرده می شود و مدفن او زیارتگاه عمومی است. کوچه ها و بازار شهر نسبتا خوب و تمیز و میدان شهر به حد کافی جادار و متناسب است و رویهم رفته تمام شهر به نظر من زیبا و دلگشا آمد.» (6)

یکی دیگر از ایرانگردان خارجی، که در این عصر از قم دیدن کرده، آدام الئاریوس است.

نام و اثر آدام الئاریوس در بسیاری از نوشته های مربوط به دوران صفویه آمده است.

یکی از ویژگیهای دوران صفوی گسترش تولید و تجارت ابریشم است که سبب بازشدن بیش ازپیش پای اروپاییان به ایران و رقابتهای بازرگانی و سیاسی شد.

علاقه پادشاهان این سلسله بویژه شاه عباس بزرگ به توسعه روابط بازرگانی و سیاسی و همچنین استفاده از جنگ افزارهای پیشرفته آن زمان اروپا در مقابله با قشون مجهز عثمانی عامل دیگری در تشدید این رقابتها بود. به هرحال در راستای اهداف سیاسی – بازرگانی یک هیات آلمانی در سال 1633 برابر با1053 از راه روسیه وارد ایران شد.

آدام الئاریوس، منشی هیات، دانشمندی پراطلاع و تیزهوش بود; به گونه ای که گوته، شاعر و متفکر بزرگ آلمانی، او را به عنوان مردی کارآمد ستوده است.

او تنها یک سال ونیم در ایران بود و به نقاط مختلف ایران سفرکرد. در عین حال اوضاع اجتماعی، آداب و رسوم و سنتهای ایرانی را بطور دقیق بررسی کرده و شرح داده است، مثلا مراسم تدفین مردگان، پرورش کرم ابریشم، ساختمانهای معروف، خانه های افراد معمولی، بقعه شیخ صفی در اردبیل را نیک توصیف کرده است. او خوی و صفات پسندیده ایرانی را با شهامت می ستاید و از آنچه به نظرش زشت می آید به شدت انتقاد می کند.

آدام الئاریوس به زبان های ترکی و فارسی آشنابوده و گلستان سعدی را به زبان آلمانی برگردانده است.

او در گذار از قم، نظری به اوضاع کشاورزی و صنایع دستی قم انداخته و مطالب ویژه ای در این باره آورده که بسیار جالب و بدیع است. وی در این بخش از گزارش سفر خود می نویسد:

«در نوزدهم ژوئیه با پیمودن پنج مایل به نزدیک شهر قم رسیدیم. داروغه در معیت پنجاه نفر سوار به پیشواز آمد و خوش آمد گفت، همراه او چند رقاص بود که یکی از آن ها بر چوب بلندی زیر بغل خود راه می رفت و تا رسیدن به اقامتگاه جلوی ما می رقصیدند و با عملیات جالبی سرگرممان می کردند.

در میان شهر طبالان، سرناچی ها و نی لبک نوازهای بسیاری مستقر شده بودند که موسیقی آنان دلنواز و شاد به گوش می خورد. تمام اهالی، شهر را آب پاشی کرده بودند تا از بلندشدن گردوخاک جلوگیری شود هیچیک از کوچه های این شهر و نیز قزوین سنگفرش نشده بود.

قم یک شهر باستانی، و بطلمیوس آنجا را «گوریانا» (7) نامیده است. این شهر در قدیم بسیار بزرگ و گسترده بوده است و امروز نیز از باقی مانده چندین دیوار خراب می توان به این حقیقت پی برد.

قم نیز به روی دشتی هموار قرارگرفته و در سوی راست آن رشته کوه الوند که خود را با قله سفیدش نشان می دهد، واقع شده است. از این کوه دو رشته رودخانه سرچشمه می گیرد و در داخل شهر به یکدیگر متصل و جاری می شوند. در بهار سه سال پیش از این دو رودخانه مزبور چنان از آب پرشدند که سیل ناشی از آن بیش از یکهزار خانه را از بین برده بود.

در شهر و بیرون آن باغات بسیاری دیده می شود که میوه های خوب از آن ها به دست می آید، از آن جمله نوعی صیفی به بزرگی و گردی یک نارنج است که رنگ های زیبایی دارد. این میوه بسیار خوشبوست و از آنجهت به آن شمامه (8) می گویند آن را بدست می گیرند و می بویند، اما مزه خوبی برخلاف برخی از صیفی ها که به شیرینی شکر هستند ندارد.

در این منطقه گونه ای غریب و نادر از خیار وجوددارد که درازی آن به سه ربع ساعد می رسد و قطور و کج و معوج است. از این رو به آن شون خیار (9) یعنی کج می گویند. این خیار را در سرکه می خوابانند (نه مانند ما که در نمک می خوابانیم) و خام آن را با نمک می خورند و باید گفت که مزه آن کاملا غریب است.

غیر از این در حومه شهر کشتزارهای بسیار وجود دارد که در آن ها انواع غلات و نیز پنبه کشت می شود. مهم ترین صنایع دستی اینجا شمشیرسازی و سفالگری است. می گویند که بهترین تیغ در اینجا ساخته می شود که به بهای چهار تا بیست تالر می فروشند. فولادی را که برای تهیه تیغ به کار می برند از شهر نیریز (10) که در مسافت چهار روز مسافرت از اصفهان در پشت یشت (11) واقع است می آورند، گویا در رشته کوه های دماوند معادن پولاد و آهن زیادی وجود داشته باشد.

از سفال انواع و اقسام ظروف تهیه می کنند. کوزه سنگی آب نیز می سازند که همراه با ظروف سفالین به تمام شهرهای کشور صادر می شود. می گویند که آب حتی در تابستان گرم چنانچه مدت کوتاهی در این کوزه بماند تازه و سرد می شود» (12)

پی نوشتها:

1- سیری در سفرنامه ها، فؤاد فاروقی، انتشارات عطایی، 1361، ص 38.

2- رابرت شرلی، برادر آنتوان شرلی در پی یک ماموریت از انگلستان به ایران مهاجرت کرده و با زیرکی موقعیت ویژه ای در دربار شاه عباس بدست آورد بطوری که مشاور شاه در مهام امور بوده است. ر.ک: سفرنامه برادران شرلی.

3- سفرنامه دن گارسیا دسیلو افیگوئروا، ترجمه غلامرضا سمیعی، نشر نو، تهران،1363.

4- کاردینال، دچذخحزچپ یکی از مقامات روحانیت مسیحیت (کاتولیک) که پس از پاپ مقام اول را دارند و آنان توسط پاپ قبلی تعیین شده و شورای انتخاب پاپ را (پس از ترک یک پاپ) تشکیل می دهند و پاپ جدید را انتخاب می کنند. فرهنگ معین، ج 3، ص 2806.

5- ر.ک: سفرنامه پیترودلاواله ترجمه دکتر شعاع الدین شفا، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1348شمسی، مقدمه مترجم.

6- همان کتاب، ص 436و435.

7- چذچخزس ب.

» فرهنگ فارسی عمید – م. 8- حذچذذچخح ث – «نوعی از خربزه، دستنبو هر چیز خوشبو که در دست گیرد و ببویند

9- زچخخح ذس خح ث – شاید شونه خیار. باید همان خیارچنبر باشد – م.

10- ژخزخت.

11- ژخح ژحچ – منظور شهر رشت است. و – آ. با توجه به اینکه نیریز در فارس است، بنابراین یشت نمی تواند رشت باشد. مگر آنکه نیریز دیگری در آن زمان در حوالی رشت وجود داشته است – م.

12- سفرنامه الئاریوس، ترجمه احمد بهپور، سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، تهران، 1362، ص 162و163.

اشتراک گذاری:

به اشتراک گذاری بر روی print
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی telegram
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)