میرزای قمی و شاهان قاجار

نويسنده : استادی، رضا

  • سلوک و رفتار سیاسی علمای شیعه با شاهان و سلاطین بر اساس انگیزه‏های دینی بوده است، نه به خاطر مسائل مادی و دنیایی. اهداف علما، از جمله میرزای قمی از ارتباط با سلاطین به جهت حفظ یک حاکم شیعی، عدم جایگزینی ظالمی دیگر، جلوگیری ازهرج و مرج، جلوگیری از نفوذ فرقه‏ها و افکار انحرافی در سلاطین و در نتیجه جلوگیری از تضعیف مکتب اهل بیت علیهم‏السلام بوده است. علمای شیعه علی‏رغم ارتباط با حکّام و سلاطین، استقلال خود را نیز حفظ کرده و ارتباط با آنها منجر به صدور فتوا یا حکمی که مبتنی بر میل و خواسته شاهان باشد، از سوی فقها و علما نشد.

آنچه در پی‏ می‌‏آید بررسی نمونه‌‏ای از رفتار سیاسی علمای شیعه با سلاطین و حکّام است.
واژه‌‏های کلیدی: علما، سلاطین، میرزای قمی، ارشاد نامه، قاجاریه.

مقدمه

از مرحوم میرزای قمی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ دو نامه در دست است که هر دو پیشتر چاپ شده
______________________________
1 استاد حوزه علمیه قم.
( 73 )

  • بود1: یکی به آقا محمدخان قاجار و دیگری به فتحعلی‏شاه قاجار. بعد از این‏که نامه اول مرحوم میرزای قمی در فصلنامه علوم سیاسی تجدید چاپ شد،2از این‏جانب خواستند که با توجه به این دو نامه، مقاله‏ای درباره رفتار سیاسی روحانیت شیعه3 در طول حدود هزار سال که یکی از نمونه‏‌های گویای آن، سلوک سیاسی مرحوم میرزای قمی است، بنویسم. در آغاز و پیش از پرداختن به رفتار سیاسی مرحوم میرزای قمی، لازم است مطالبی را که زیر بنای رفتار روحانیت شیعه با حکّام معاصر خود را تشکیل می‏داده و یا در استنباط سلوک سیاسی آنها نقش مؤثری را دارا می‌‏باشد، یاد آور شوم.

اول: علما، مبارزه با حاکم جائر و یا مخالفت علنی با او و یا کمک به کسانی که در صدد براندازی او بودند را در صورت‏های زیر، با استناد به حکم عقل و شرع جایز نمی‏دانستند:

  1. در صورتی که نتیجه سرنگون شدن او، به حکومت رسیدن شخصی غیرشیعه باشد؛
  2. در صورتی که فقط نتیجه این باشد که ظالمی جایگزین ظالم دیگری گردد؛
  3. در صورتی که نتیجه‏ای جز هرج و مرج و ملوک الطوائفی شدن نداشته باشد؛
  4. در صورتی که نتیجه مخالفت با سلطان سبب قرار گرفتن وی در دامان فرقه‏‌های منحرف و در نهایت موجب تضعیف مکتب اهل بیت علیهم‏السلام باشد.

در همه دوران‏ها، تا قبل از چند دهه اخیر، تحلیل و تشخیص روحانیت شیعه این بوده است که مبارزه و مخالفت اگر به احتمال ضعیف با موفقیت روبه رو باشد، پیامدی جز همان صورت‏هایی که یاد شد ندارد و بنابراین باید برای اصلاح نسبی و کمک به عدل و کم شدن ظلم، گزینه دیگری را اختیار کرد.
دوم: در هیچ دوره‏ای ـ تا حدود صد سال قبل ـ 4 هیچ یک از روحانیان مشهور، موقعیت کشوری، به معنای نفوذ کلمه در سراسر کشور میان عامه مردم، نداشته است، بلکه هر کدام به تناسب شرایط خاصی که داشته‏اند فقط واجد موقعیت محلی بوده و در منطقه‏ای محدود می‏توانستند اقداماتی انجام دهند و به دلیل این که ابزار برقراری ارتباط با نقاط دیگر هم در اختیارشان نبود، این فرضیه که آنها بتوانند دور هم جمع شده تا تصمیم جمعی گرفته شود، غیرواقعی است؛ چرا که توان این کار وجود نداشته است. روشن است مثلاً کسی که در منطقه قزوین شناخته شده و فقط در محدوده آن‏جا می‏تواند امر و نهی داشته باشد به هیچ وجه در خود توان مبارزه با شاه مسلّط بر کشور را نمی‏بیند و به همین جهت، به فکر چنین اقدامی نمی‏افتد.
سوم: با توجه به آنچه یاد شد، روحانیت شیعه، یعنی آنان که زعامت دینی مردم را به عهده داشتند به دو گروه تقسیم می‏شوند: یک گروه روش عدم ارتباط با حاکمان، و اعلام عدم مشروعیت حکومت آنان در محافل خصوصی را بدون این‏که اقدام حادّی نمایند انتخاب کردند؛ گروه دوم داشتن ارتباط با
( 74 )

  • حاکمان را، به دلیل مصالح و فوایدی که دارد بهتر دیده و از این راه خدماتی انجام دادند.

این گروه در طول ارتباط خود با حاکمان، چند موضوع را به عنوان اصول غیرقابل انعطاف در نظر داشتند و هیچ‏گاه از آن اصول منحرف نشدند:

  1. به خاطر میل شاه و حاکم وقت فتوایی برخلاف آنچه از کتاب و سنت استنباط می‏کردند صادر نکردند و در طول هزار سال حتی یک مورد در تاریخ و نیز در تاریخ فقه یافت نشده است که فقیهی شیعی تمایل حکّام را در استنباط خویش دخالت داده باشد و این برای فقهای شیعه نقطه قوتی است. همان‏طور که در روایات آمده است: «الفقهاء امناء الرسل»، فقهای شیعه امانت را صد درصد رعایت کرده‏اند.5
  2. در عین حال که علما با دربار و شاه و حکّام ارتباط داشتند، اما هنگام صدور فتوا و پاسخ به سؤالات فقهی مردم، هر جا لازم بود به عدم مشروعیت حکومت آنان اشاره کنند از این کار کوتاهی نمی‏کردند. مثلاً یکی از فقهای نامدار شیعه که با شاه زمان خود ارتباط داشت و حتی شاه برای او مدرسه‏ای عظیم بنا کرد، مرحوم حاج ملااحمد نراقی صاحب کتاب معراج السعاده است، اما همین بزرگوار در مسأله 111 و 112 کتاب رسائل و مسائل6 می‏گوید: اگر حاکم (فرماندار مثلاً) به سفر رود، هنگامی که به وطن برمی‏گردد، اگر قصدش این است که به همان کار حکومتی خود ادامه دهد سفرش سفر معصیت است و باید نمازش را چهار رکعتی بخواند. با این صراحت می‏گوید حکومتش مشروعیت ندارد با این‏که این حاکم یکی از حکّام منصوب فتحعلی‏شاه است.
  3. اگر چه به خاطر مصالحی اصل حکومت شاه را به خصوص هنگامی که با سلاطین کفر و غیره درگیر می‏شدند تأیید می‏کردند، اما هیچ‏گاه ظلم و ستم و استبداد آنان را به ویژه در مواردی که به ظلم و جور آنان آگاه می‏شدند تأیید نکرده، بلکه همواره می‏کوشیدند تا از راه‏های مختلف ظلم و ستم آنان را کاهش دهند و در حدّ میسور آنان را از عواقب ستمگری آگاه سازند.
  4. هدف علما از ارتباط با حکّام و سلاطین، تقویت اسلام و مکتب اهل بیت علیهم‏السلام و کمک به مردم در رسیدن به حقوقشان و کاستن ظلم و جور ستمگران بوده است و در این راستا به شهادت تاریخ موفقیت‏های چشمگیری داشته‏اند.

چهارم: برخی از مصادیق و موارد ارتباط، وجوب عقلی و شرعی داشته است؛ مثلاً در زمان فتحعلی‏شاه قاجار یکی از مسیحیان کتابی در ردّ اسلام نگاشت و برای شاه اسلام و شیعه فرستاد. شاه از علمای بزرگ معاصر خود خواست که به شبهات او پاسخ دهند. تصدیق می‏کنید که در این قبیل موارد واجب است عالمان بیدار به شاه پاسخ مثبت دهند که خوشبختانه دادند و کتاب‏های متعددی در پاسخ او به قلم بزرگوارانی چون ملاعلی نوری، حاج آقا رضا همدانی، میرزای قمی و حاج ملااحمد
( 75 )

  • نراقی نگاشته شد.7 و یا در موارد متعدد از طرف شاهان و حکّام درخواست رساله یا کتابی در برخی موضوعات اسلامی شده است. محقق ارجمند حضرت آقای جعفریان در مقاله‏ای بیش از صد کتاب و رساله که به نام یکی از شاهان صفوی نگاشته شده را یاد کرده و در مقدمه آن نوشته‏اند: گزیده‏ای از کتاب‏هایی را که به نام شاه سلطان حسین صفوی نگارش یافته و بسیاری از آنها به درخواست خود او بوده، ارائه می‏دهیم. بیشتر این کتاب‏ها آثار مذهبی و به ویژه روایی است.8

پنجم: ارتباط گفتاری و یا نوشتاری با شاهان و حکّام، ادبیات مخصوص خود را داشته و تمام کسانی که خواهان ارتباط با شاهان بوده و یا خواهان ملاقات بوده یا می‏خواستند مکاتبه‏ای انجام دهند، خواه ناخواه ملزم بودند آن ادبیات را رعایت کنند، در غیر این صورت، اهانت و مخالفت تلقی می‏شد و نقص غرض می‏گردید؛ مثلاً در نامه‏ای که به شاه می‏نویسند در برهه‏ای از زمان مرسوم بوده که در پایان نامه می‏نوشتند «امرکم مطاع» یا در آغاز نامه، شاه را با عناوینی خاص یاد می‏کردند. به کار بردن این ادبیات از طرف کسانی که نمی‏خواهند مخالفت علنی با شاه و حاکم داشته باشند به هیچ وجه دلیل مشروع دانستن حکومت آنان و یا واجب الاطاعه دانستن آنان و یا آنان را مصداق واقعی نه تعارفی آن تعبیرات دانستن نیست. البته اگر عباراتی به کار رفته باشد که در توجیه آن ناتوان باشیم باید اعتراف کنیم که اشتباهی صورت گرفته و المعصوم من عصمه الله. بد نیست به این نکته هم توجه داشته باشیم که برخی از مقدمه‏های کتاب‏ها، نگاشته خود مؤلف نیست و یا هنگام استنساخ، توسط ناسخی که می‏خواست کتاب را به شاه اهدا کند در آن دخل و تصرف شده است و این‏که نسخه‏های خطی برخی از کتاب‏ها، مقدمه‏های گوناگونی دارد شاید یکی از شواهد این دخل و تصرف‏ها باشد.9 البته بخشی از تمجیدهای علما از برخی شاهان و حکّام در اثر ناآگاهی آنان از بسیاری از فسق و فجورهایی بوده که حکام انجام می‏داده‏اند. این‏که در زمان ما در بعضی از کتاب‏های تاریخی، حتی جزئیات عیاشی و گناهکاری داخل دربار را هم گزارش داده شده است نباید دلیل بگیریم که در زمان خود آنها هم انجام این کارها را همه از جمله علما می‏دانسته‏اند، زیرا برخی از حاکمان و سلاطین چهره‏های متفاوتی داشته‏اند. ساختن مسجد و مدرسه و استفتا از حکم شرعی چهره ظاهر الصلاحی بود که آنان در همه جا ارائه می‏دادند و چهره دیگر آنها که حاکی از آلودگی و فسق و فجور بود در بسیاری از موارد در پرده می‏ماند و همه کس جز برخی از درباریان و یا بیگانگانی که به عنوان میهمان به ایران می‏آمدند از آن آگاهی نداشتند و آنچه در تواریخ ضبط شده نیز غالبا توسط همین اشخاص بوده است.
ششم: برای داوری درباره رفتار سیاسی روحانیت شیعه در طول تاریخ، باید سلوک آنان را که زعامت دینی داشته و در منطقه‏ای دارای موقعیت اجتماعی و محبوبیت بوده‏اند ـ نه هر روحانی که در
( 76 )

  • گوشه‏ای احیانا با سبک خاصّی زندگی می‏کرد ـ در نظر بگیریم و مورد مطالعه قرار دهیم که یکی از آنها مرحوم میرزای قمی(ره) می‏باشد.

میرزای قمی و ارشاد نامه

میرزای قمی متولد سال 1150 و متوفای 1232 ق. است و در نامه او به شاه ـ که ارشاد نامه خوانده شده ـ آمده که این نامه را در حالی که حدود پنجاه سال از عمر او می‏گذشته نگاشته است و این سال‏ها اوایل سلطنت آقا محمد خان قاجار ـ همان شاه خشن و ستمگر ـ است. پس روشن است که نامه را به آقا محمدخان نوشته است. اما نامه دوم را در حدود هشتاد سالگی به فتحعلی‏شاه نوشته است.10 احتمال این‏که در این سی سال نامه‏های متعددی به شاه نوشته باشد منتفی نیست.11 امّا نامه‏هایی که شناخته شده و نسخه خطی آن در کتاب‏خانه‏ها موجود است همین دو نامه می‏باشد.

محتوای ارشاد نامه

  1. انگیزه نگارش نامه شکایت مردم از ظلم و ستم دستگاه حکومتی است و مرحوم میرزای قمی بعد از تفکر بسیار چاره را منحصر در عرض حال به شاه دانسته است.12
  2. با این‏که ادب مکاتبه در این نامه رعایت شده، در عین حال مرحوم میرزا ظاهرا برای این‏که به هیچ گونه از این نامه اظهار مخالفت با شاه برداشت نشود در بخش اول نامه این طور نوشته است: اگر در طریقه محاورات و طیّ مکالمات این قاصر خلاف تعارف آداب ملوک به عمل آید باعث انزجار خاطر دریا مفاطر نگردد.13
  3. سپس می‏افزاید این پوزش‏طلبی نه به خاطر آن است که می‏ترسم مورد بی‏اعتنایی و کم التفاتی شاه شوم، بلکه به خاطر این است که می‏ترسم نامه‏ام را از اثر بیندازد و به هدفی که دارم ـ رفع ستم از مردم ـ نرسم.14
  4. برای این‏که زمینه تأثیرگذاری نامه را فراهم سازد می‏نویسد: این نامه نه از باب پند دانا به نادان و نیز نه از باب راهنمایی شخص سرگردان است، بلکه از باب مباحثه و مشاوره دو نفر داناست بدون این‏که خود را دانا و یا مرجع بخوانم.15
  5. در همین بخش از نامه می‏افزاید: این حقیر را در این کلمات جلب نفع دنیوی مطلقا منظور نیست و نگارش این نامه از همه اغراض فانیه خالی است، زیرا تا چنین نباشد تأثیر گذار نخواهد بود.16
  6. آنگاه مرحوم میرزای قمی با شجاعت و صراحت تمام، به بیان اموری که می‏تواند در ذهن شاه

( 77 )

  • جاهل بهانه جواز ستمگری و استبداد باشد می‏پردازد و یکی یکی آنها را توضیح می‏دهد تا بهانه‏ها از شاه گرفته و شاید هم متنبّه گردد.

از اشتباهات عمدی یا سهوی شاهان مسلمان این بود که چون شنیده بودند از شاه به «ظل الله» تعبیر شده، خیال می‏کردند هر کاری را می‏توانند انجام دهند و مسؤولیتی در مقابل خدا و خلق خدا ندارند و گاهی اطرافیان بی‏تقوا و یا بی‏دین هم به این توهّم کمک می‏کردند و حضرت ظل الله را فعال ما یشاء می‏دانستند اما برای دانایان روشن است، بر فرض که شاه را ظل الله خوانده باشند این عنوان به هیچ نحو مجوّز ظلم و ستم و گناه نیست، زیرا امکان ندارد که خدای متعال یا اولیای او ظلم و ستم را تجویز نمایند.
حدیث «السلطان ظلّ اللّه فی الارض» در برخی کتاب‏های حدیثی اهل تسنن و نیز در برخی از آثار روایی شیعه یاد شده است.17 با صرف نظر از این‏که این حدیث سند قابل اعتمادی دارد یا نه، باید گفت، قبول و عدم قبول این تعبیر، بستگی به برداشت صحیح یا غلط از آن دارد؛ یعنی اگر درست معنا شود مقبول و اگر برداشت نادرست از آن شود غیرمقبول است. مرحوم میزای قمی در ارشادنامه خود سه معنا صحیح برای این عبارت یاد کرده تا ذهن شاه را از آن برداشت غلط منصرف سازد و به شاه گوشزد کند که در کارهایی که انجام می‏دهد در برابر خدای متعال مسؤول است و به عبارت دیگر، این تعبیر برای شاه تکلیف آور است نه این‏که او را یله و رها سازد. معنای اول: همان طور که مردم از آفتاب سوزان به سایه درختی یا دیواری پناه می‏برند تا از گزند آفتاب امان یابند شاه هم باید منش و روشش به گونه‏ای باشد که بندگان خدا از آتش ظلم و جور ستمگران به او پناه برند و رفع التهاب نمایند.18 و متن حدیث هم در برخی نقل‏ها چنین است: «السلطان ظل الله فی الارض یأوی الیه کل مظلوم…» و یا «یأوی الیه الضعیف و به ینتصر المظلوم…»؛ معنای دوم: چون سایه هر چیز با کمال بی‏ثباتی و ناچیزی شبیه به صاحب سایه است پادشاه در عین این‏که به علایق جسمانی آلوده است باید خود را شبیه حضرت سبحانی نماید تا بتوان او را سایه خدا نامید.19 که در حدیث هم آمده است «تخلّقوا باخلاق الله…». معنای سوم: همان طور که از سایه هر چیز به آن چیز می‏توان پی‏برد، شاه باید رفتار و کردارش چنان باشد که بتوان از او پی به وجود خداوند منّان و خالق دیّان برد.20 این‏که گفته شده: «پادشاهان مظهر شاهی حق» هستند، منظور شاه متدیّن و عادل و مهربان است نه هر پادشاه ظالم و خشن و بی‏دین.

  1. مرحوم میرزای قمی ضمن ارائه معنای صحیح حدیث «السلطان ظلّ اللهّ»، شاه را به رأفت و رحمت بر مردم دعوت کرده و از او می‏خواهد که با تعیین وسایط از مقربان و واسطه‏ها شرایطی به وجود آورد که مردم بتوانند نزد او دادخواهی کنند و گفته است که سلوک شاه با مردم باید به گونه‏ای

( 78 )

  • باشد که اگر روزی آید و خداوند از او بپرسد که با بندگان من چگونه سلوک کردی در مقام جواب خجالت نکشد و هرگاه نباشد جز خجالت و انفعال، بس خواهد بود از برای عذاب21 پس چگونه خواهد بود حال، هرگاه در مقام پاداش فرشتگان غلاظ و شداد را امر به اشدّ العذاب نماید.22
  1. بهانه دومی که ممکن است موجب شود شاه به توهم گرفتار آید این است که چون خدای متعال پادشاهی را برای او مقدر ساخته پس هر چه از او سرزند مؤاخذه‏ای ندارد و الا نباید خدای متعال او را به پادشاهی می‏رساند. البته عقیده برخی عالمان سنّی مذهب که قائل به جبر شده‏اند این توهم را تقویت می‏کند. مرحوم میرزای قمی با بیانی علمی و منطقی و در عین حال همه کس فهم، بطلان این توهم را بیان کرده و فرموده «اگر کسی بگوید چون پادشاهی به تقدیر باشد، پس لازمه‏اش این است که کارهای پادشاه هم به تقدیر بوده و خدا به همه کارهای او راضی باشد». به او می‏گویم که بنابراین ـ العیاذ بالله ـ باید فرعون هم مورد مؤاخذه قرار نگیرد، چون پادشاهی او هم به تقدیر است و این خلاف بدیهی دین می‏باشد.23
  2. در قسمت قبل از پایانِ‏نامه با صراحت می‏گوید: همان‏طور که پادشاهی برای محافظت دنیای مردم و حراست ایشان از شر مفسدان است و عالم و غیرعالم از این حیث به شاهان محتاجند، همچنین خداوند علما را برای محافظت دین مردم و اصلاح دنیای ایشان در رفع مفاسد و تعدی و تجاوز از راه حق، قرار داده است و در سلوک این مسلک و یافتن طریقه حقه، پادشاه و غیرپادشاه به علما محتاجند و باید به راهنمایی‏ها و مصلحت خواهی آنها التفات شود.
  3. در پایان با زبان دعا بار دیگر شاه را نصیحت کرده و می‏گوید: «خدایا چنان کن که پادشاهی او از راه قابلیت و استحقاق باشد نه از راه امتحان و استدراج24. خداوندا او هم بنده ضعیف تو است… چنان مکن که این بنده ضعیف را به خود واگذاری که او مایه عذاب تو باشد و باعث هلاک دین و آخرت خود گردد… خدایا ناصحان و خیرخواهان را در نظر او عزیز و با اعتبار کن… و اعتماد او را بر لطف خود چنان کامل کن که هیچ تدبیر را وسیله شاهی خود نداند و ضعیفان و خصوصا اطفال و نسوان را از قید حبس خود برهاند.25 بحق محمد و آله».26

محتوای نامه دوم27

  1. در آغاز گوید ارتباط و دعاگویی شاه نه از برای تحصیل منصب و جاه است و نه به طمع جمع مال و رسیدن به رفاه، بلکه برای این‏که ایشان را دین پرور و شریعت گستر یافته و صاحب عقاید صحیحه…28 .
  2. انگیزه نگاشتن نامه این بود که معتمد الدوله متخّلص به «نشاط»29 که از شعرای صوفی

( 79 )

  • مسلک بوده است، رساله‏ای را به فتحعلی‏شاه اهدا کرده که گویا خواسته شاه را به مسلک صوفیان متمایل سازد. در ملاقاتی که شاه با میرزای قمی داشته، آن نوشتار را به میرزا ارائه داده و گفته است عقایدی را که در این رساله درج است ملاحظه کنید و صحیح و غیرصحیح آن را به ما اعلام کنید تا به مقتضای آن عمل شود. این درخواست شاه موجب شده که مرحوم میرزای قمی ـ با این‏که در کمال ضعف و کهولت سن بوده ـ 30 احساس مسؤولیت نماید و به خواسته شاه پاسخ دهد. مرحوم میرزا در این پاسخ با صراحت تمام به شاه نوشته است شما از مباحث عرفانی از قبیل وحدت وجود و مسائل عقول و نفوس اطلاعی ندارید و افرادی مانند شما برای تصحیح عقاید خود کتاب‏هایی مانند حق الیقین و عین الحیاة علامه مجلسی را باید بخوانند.31
  1. به شاه تذکر داده است که ناراحتی ما از این‏که افرادی مانند «نشاط» از نزدیکان شما باشد این است که خدای نکرده شما را از طریقه حقه منحرف ساخته و به پیروی از شما، عامه مردم از مکتب اصیل اهل بیت علیهم‏السلام منحرف شوند. افرادی مانند نشاط باید در این قبیل مسائل با افرادی مانند من به مباحثه بنشینند نه این که مسائل عرفانی و فلسفی را به شما عرضه کند در حالی که خود شما اعتراف دارید که از این مسائل سر در نمی‏آورید و از من تشخیص صحّت و سقم آن را خواسته‏اید. عبارت مرحوم میرزا این است: «الامان الامان، چنین شخصی برمی خیزد و القای عقاید به شاه می‏کند که خود نمی‏فهمد چه می‏گوید. پس شاه که مطلقا ربطی به این مطالب ندارد از آنها چه چیز بفهمد و چه چیز اعتقاد کند؟ لااقل این معنا باعث حیرت شاه و تشکیک در عقاید صحیحه او می‏شود و به سبب کفر، عالم را فرو می‏گیرد».32
  2. سپس می‏افزاید شنیده‏ام که می‏خواهند لقب «اولوالامر» به شاه بدهند که تا حال سنّی‏ها چنین می‏کردند.33 یعنی به غلط شاه جائر را مصداق «اولوالامر» می‏پنداشتند. آنگاه شاه را از این کار برحذر می‏دارد و می‏گوید: «به اتفاق شیعه مراد از اولوالامر ائمه طاهرین ـ صلوات‏الله علیهم اجمعین ـ می‏باشند» و به هیچ وجه نمی‏توان شاه را مصداق آن دانست، زیرا امر کردن خدای متعال مردم را به وجوب اطاعت سلطان، هر چند ظالم و بی‏معرفت به احکام الهی باشد، قبیح است، پس عقل و نقل هر دو گویای این هستند که کسی را که خدا اطاعت او را واجب کند باید معصوم باشد، ولی در حال عدم امکان وصول به خدمت معصوم اطاعت مجتهد عادل واجب می‏شود.34
  3. آنگاه عقاید صحیح را اجمالاً برای شاه بیان می‏کند و می‏نویسد: «پادشاها، شیعیان پناها، این پیر ضعیف نحیف را به منزله پدر مهربان فرض کن و سخنان او را که مانند دوای تلخ به مذاق ناگوار است در کام قبول خوش‏گوار کن و از حلوای صحبت شیاطین زمان که مانند طعام خوش طعم زهردار است کمال دوری اختیار کن…».35

( 80 )

  • بنابراین با توجه به مطالب بیان شده و همان‏طور که این‏جانب در جای دیگر نوشته‏ام اهداف میزرای قمی و امثال او از ارتباط با دربار و شاه و حکام بدین قرار است:
  1. جلوگیری از گرایش شاه به عقاید انحرافی که در نتیجه عقاید عامه مردم حفظ شود؛
  2. تشویق او به حمایت از مکتب تشیع و گسترش دین و عمل به احکام شرع؛
  3. گرفتن کمک مالی برای فقرا و مستمندان و حل مشکلات آنان؛
  4. رفع یا کم کردن ظلم و ستم‏ها به بندگان خدا به ویژه ضعفا و بی‏دست و پاها؛
  5. این‏که شاه شیعه در برابر شاهان غیرمسلمان و یا غیرشیعه از عظمت و قدرت برخوردار باشد؛
  6. این‏که در سایه ارتباط با او در مواقع حساس بتواند به شاه نصیحت کرده و او را از خطرات احتمالی آگاه نماید؛
  7. این‏که معلوم باشد در زمان غیبت امام زمان مجتهد عادل واجب الاتباع است نه هر کس که شاه شد و شاهان به علما و مجتهدان نیازمندند، همان‏طور که همه مردم برای نظم و نظام جامعه به امیران محتاجند.

از آنچه آمد نتایج زیر به دست می‏آید:

  1. ارتباط علمای بزرگ شیعه با سلاطین انگیزه دینی داشته است و نه دنیایی و مادّی.
  2. ستایش و تمجیدهایی که در مکاتبات با شاهان و یا در آغاز و انجام برخی کتاب‏های دانشمندان بزرگ شیعه آمده به پیروی از ادبیات خاص آن دوره‏هاست و به عبارتی، می‏توان گفت اجباری بوده است، زیرا در غیر این صورت مکاتبه و نامه و ارتباط بی‏اثر و نقص غرض می‏شده است.
  3. در هیچ تاریخی تا چند دهه قبل به هیچ گونه در خاطر فقیهی از فقهای نامی شیعه خطور نمی‏کرده است که شاید قدرت تشکیل حکومت داشته باشند. از این رو نمی‏توان نتیجه گرفت که آنان چون برای خود ولایت گسترده‏ای که بتوانند حکومت تشکیل دهند قائل نبودند، اقدام نکرده‏اند.36 (1)

______________________________
1 مقاله حاضر در مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه‏السلام برای تعدادی از دانشجویان ارائه شد و پس از پیاده شدن متن، باز نویسی شده است.
( 81 )

·         پی‏نوشت‏ها

  1. نامه اول در مجله دانشکده ادبیات تبریز سال 1348 و مجله وحید سال 1352 و نامه دوم در مجله کیهان فرهنگی و نیز کتاب بیست مقاله به قلم نگارنده انتشارات جامعه مدرسین قم، چاپ شده است.
  2. فصلنامه علوم سیاسی، سال ششم، ش 23 (پاییز 1382) ص 237.
  3. مقصود از روحانیت شیعه، زعمای روحانی حوزه‏های علمیه و عالمان صاحب نفوذ است، نه هر روحانی که در گوشه‏ای زندگی می‏کرده و ممکن است سلیقه خاصی هم داشته است.
  4. از زمان میرزای شیرازی، تا حدّی شرایط متفاوتی پیش آمده است.
  5. مسأله فتوا به طهارت خمر را که برخی به رخ می‏کشند و می‏گویند شاید به خاطر شاه صفوی چنین فتوایی صادر شده باشد، حاکی از بی‏اطلاعی آنان از روایات مربوط به طهارت و نجاست خمر و نیز عدم توجه آنان به بحث‏هایی است که در کتاب‏های فقهی استدلالی آمده است.
  6. کتاب مسائل و رسائل نراقی در سه جلد چاپ شده است.
  7. کتاب آن مسیحی میزان الحق نام داشت. از جمله کتاب‏هایی که در ردّ او نگاشته شد: مفتاح النبوه حاج آقا رضا همدانی و سیف الامّه نراقی است.
  8. عنوان مقاله آقای جعفریان «تقدیم نامه نویسی» است.
  9. ر.ک: رضا استادی، به فهرست کتب خطی مدرسه فیضیه.
  10. رضا استادی، بیست مقاله، ص 27.
  11. در نامه دوم مورد بحث ما، از پاسخ شاه به نامه سال قبل مرحوم میرزا یاد شده است. ر.ک: رضا استادی پیشین، ص 37. در آن‏جا می‏گوید: «در سال قبل که سرافراز نامه شاهی، در جواب عریضه حقیر، به قلم بطالت رقم آن مرد مرفق رفته بود…».
  12. چنان‏که مرحوم میرزای قمی در ابتدای نامه می‏گوید: «در هر دم زاغان مصیبت و محنت از هر سو در این خرابه بر گردم جمع و همه در دور من پروانه وار، و من در میانه می‏سوزم، چون شمع، من گاهی با نوحه آنها دمساز و آنها بعد از یأس از من و بخت خود در پرواز، و گاهی در فکر عاقبت کار خود گریان و در عجز چاره این مصایب سرگردان، یکی فریاد می‏کرد از خرابی آشیان و دیگری خبر می‏داد از مقتول شدن جوجگان و جمعی

( 82 )

  • شیون داشتند از نهب اثاث و اموال و فوجی چهره می‏خراشیدند از هتک ناموس و اَسرْ عیال. بعد از تفکر بسیار چاره را منحصر دید در عرض حال به سایه بلند پایه شهباز بی‏همال و همای همت و اقبال…». فصلنامه علوم سیاسی، ش 23 (پاییز 1382) ص 239.
  1. فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 239.
  2. همان.
  3. همان، ص 239 ـ 240.
  4. همان، ص 240.
  5. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص 354، به نقل از: شیخ طوسی، الامالی و سیوطی، الجامع الصغیر طوسی ج2، ص 62.
  6. «یکی آن که چنان که کسی از التهاب حرارت خورشید تابان در نصف النهار تابستان خود را به سایه درختی یا دیواری می‏کشد تا از شدت گزند گرما امان یابد و خود را در آن سایه خنک نماید، رعایا و ضعفا را همچون حرارت جور و عدوان و آتش ظلم و طغیان شعله گیرد و در بوته امتحان و کوره افساد مفسدان و معاندان آتش تعدی در گیرد به پناه سایه عدل الهی که پادشاه عادل است به مروحه انصاف و دادرسی رفع التهاب و سوزش خود نمایند». (فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 239).
  7. «دویم این که چون سایه هر چیز با کمال ناچیزی و بی‏ثباتی شبیه به صاحب سایه است در شکل و مقدار، همچنین پادشاه با وجود انغمار در علایق جسمانی و آلودگی به تعلقات هیولانی باید مشابه حضرت سبحانی و متشبه به آن جناب در صفات نفسانی و محامد روحانی باشد». (همان).
  8. سیم آن که چنان که از سایه هر چیز به آن چیز می‏توان پی‏بردن، باید پادشاه چنان باشد که از رفتار و کردار آن پی به وجود خداوند منان و خالق دیّان توان برد. (همان).
  9. آتش به گرمی عرق انفعال نیست.
  10. «اگر روزی آید و از او پرسد که با عیال من چگونه سلوک کردی. در مقام جواب خجالت نکشد و اگر به او گوید که بیمارهای مرا دوا کردی و زخم‏دارهای مرا مرهم نهادی یا ایشان را به زهر غم و به ناسورکردن از نمک پاشی مصیبت و ماتم هلاک کردی، سَرِ انفعال در پیش نیفکند. هرگاه نباشد در مقام حساب، الا گله گزاری و خجالت و انفعال در مقام جواب، بس خواهد بود از برای عذاب. پس چگونه خواهد بود حال هرگاه دست عذاب از آستین شدید العقاب برآید و در مقام پاداش ملائک غلاظ و شِداد را امر به اشدّ عذاب نماید». (همان، ص 244).
  11. «پادشاهی و مملکت داری بر دو قسم است: یکی بر سبیل استحقاق است و یکی بر سبیل امتحان چنان که معلوم است، حق تعالی حضرت سلیمان ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ را ملک عظیم و پادشاهی بزرگ کرامت کرد و همچنین غیر او از پیغمبران را و فرعون و نمرود و شدّاد را هم پادشاهی کرامت فرمود… پس هرگاه

( 83 )

  • به مجرد این که پادشاهی و ملک به تقدیر باشد لازم باشد که هر فعلی که از او سرزند هم به تقدیر باشد و خدا به آن راضی باشد، پس العیاذ بالله باید فرعون هم بر دعواهای باطل خود مؤاخذه نباشد یا خلفای جور از دشمنان اهل بیت بر اعمال ناشایسته خود معاقب نباشد و این خلاف بدیهی دین است. (همان، ص 246 ـ 247).
  1. در متن نامه توضیح داده شده است که به شاهی رسیدن دو گونه است: یا به استحقاق است مانند حضرت سلیمان علیه‏السلام و یا برای امتحان مانند فرعون و نمرود.
  2. پیداست که ظلم و ستم آقا محمد خان حتی زن و بچه مردم را هم فرا گرفته بوده است.
  3. فصلنامه علوم سیاسی، پیشین، ص 248.
  4. بخش‏هایی از متن این نامه در کتاب بیست مقاله (ص 27 ـ 49) چاپ شده است.
  5. همان، ص 36.
  6. یکی از آثار او گنجینه نشاط است.
  7. این نامه را میرزای قمی در هشتاد سالگی نگاشته است.
  8. «پس آنچه بر پادشاه ما لازم است، اعراض از اینگونه صحبت است و به قدر مقدور سعی کردن در ترویج شریعت و عمل کردن به مقتضای اوامر و نواهی الهی و اگر خواهد صحبت بدارد، کتاب‏های آخوند ملامحمد باقر مجلسی ـ طاب ثراه ـ که به فارسی از برای عوام نوشته مثل حق الیقین و عین الحیاة وامثال اینها را دائما مطالعه و مذاکره نماید تا ان شاء الله جامع سعادات دنیا و آخرت هر دو باشد». رضا استادی، پیشین، ص48 ـ 49).
  9. همان، ص 42.
  10. همان.
  11. آیا بهتر از این می‏شود عدم مشروعیت حکومت شاهان جائر را بیان کرد.
  12. رضا استادی، پیشین، ص 45.
  13. از خواننده این مقاله خواستارم که برای تکمیل بحث ص 28 ـ 49، کتاب بیست مقاله نگارنده را نیز ملاحظه فرمایند.

اشتراک گذاری:

به اشتراک گذاری بر روی print
به اشتراک گذاری بر روی email
به اشتراک گذاری بر روی facebook
به اشتراک گذاری بر روی twitter
به اشتراک گذاری بر روی whatsapp
به اشتراک گذاری بر روی telegram
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)