یاکوب ادوارد پولاک، نویسنده کتاب ایران و ایرانیان در سال ۱۸۱۸ میلادی در یکی از نواحی بوهم متولد شد. پولاک در سفرنامه خود، آگاهیهای بسیاری از جمعیت، تبار و صنوف ایران به خواننده عرضه میکند. او با آنکه مسافران اروپایی را از این حیث که مشاهدات خود را، از یک فرد و یا یک طبقه به کل ملت ایران نسبت میدهند، انتقاد میکند، ولی خود از آفت مصون نمانده است؛ چنان که گاه با بی مبالاتی جملاتی بر قلم آورده است.
هنگامی که در آستانه شهر قم میرسد، بیابانهای اطراف این شهر را این گونه توصیف میکند:
نیاز اصلی مسافران و حیوانات در ضمن مسافرت زمستانی، آب آشامیدنی است.
تأمین آب در بیابانهای نمکزار با مشکلات فوقالعاده همراه است؛ مثلاً قابل یاد آوری است که آب آشامیدنی ناچیز ایستگاه «حوض سلطان» واقع در سر راه قم را با کشیدن مجرای آب سرپوشیدهای به طول چهار میل تأمین کردهاند، اما در هر کجا که به طور مطلق نتوان در آن مجرای آب تعبیه کرد، آبانبارهای عظیم میسازند. این آبانبارها در زمستان با آب برف و باران پر میشود و احتیاج آب مشروب تابستان را تأمین میکند. برای غیرقابل نفوذ کردن، سطح دیوارهای آب انبار را با سمنتی به نام ساروج که از آهک زنده، خاکستر حمام فراهم آمده است، می پوشانند. این سمنت در مقابل رطوبت بسیار دوام دارد، اما هر کجا خشک باشد، به سهولت تکه تکه میشود و در یخبندان میترکد. به همین دلیل، آب انبار را خوب میپوشانند و در برابر اشعه خورشید و یخبندان محافظت میکنند و حداقل یکبار در سال به نظافت آن میپردازند. بدین ترتیب، آب موجود در آن در سرتاسر تابستان تازه و مطلوب میماند، بسیاری از مردم آب آبانبار را بر سایر آبها و به خصوص آب چاهها ترجیح میدهند. در غیر این صورت، آب بد طعم، گندیده و چنان با مواد حیوانی آمیخته میشود که فقط در صورت داشتن عطشی فوقالعاده و غیر عادی می توان میل به آشامیدن کرد.در ماه اوت سال ۱۸۵۹ م. ناچار شدم به علت خستگی الاغها و قاطرها، در کاروانسرای شوراب، آخرین توقفگاه قبل از قم درنگ کنم. در آنجا جز پنیر نمکسود چیزی برای خوردن به دست نیاوردم. بدون اینکه به فکر تشنگی باشم، چندان از آن پنیر خوردم تا سیر شدم. هنگامی که پس از آن، آب آشامیدنی خواستم، مستخدم آبی سبز رنگ، غلیظ و مملوّ از انواع اجزای حیوانی آورد که من علی رغم عادتی که داشتم باز نتوانستم آن را فرو بدهم. بخت یارم شد که توانستم پس از دوازده ساعت با آب شور نمکزار عطش خود را فرو بنشانم.
منبع: کتاب قم از نگاه بیگانگان